شماره ۳ کمپین ملی شهر
فرستنده: مجید مجیدی این متن داستان شهری من در خصوص خیابان پاتریس لومومبا است. عبید زاکانی خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر […]